یه چیزایی دیدم که می گم

رابطه مجازی اقناع کننده نیست. کاش می شد دوستان مجازی رو بیرون هم دید. وقتی کسی رو بیرون می بینی قطعا درک بهتری از شخصیت و نوشته هاش خواهی داشت. خیلی بده که آدم هیچ تصوری از طرف مقابلش نداره. کاش حالا که روابط همینجوریش به اندازه کافی سخت و پیچیده شده، بعضیا با سخت گیری هاشون پیچیده ترش نمی کردند.

یه چیزایی دیدم که می گم...

از من به شما نصیحت:

رانندگی یک دستی رو خوب یاد بگیرید و تمرین کنید. رانندگی توی این شهر شلوغ و دودگرفته بدون اینکه دست یکی رو تو دستت گرفته باشی، هیچ حسنی نداره!

 

+ ما که نداریم . خوش بحال اونایی که یکی رو دارند...

یه چیزایی دیدم که می گم...

دیروز مجبور شدم توی یک فست فودی پرت و بی نام و نشان در جنوب , شهر شکممو سیر کنم. خوبی این جور جاها اینه که حسابی صرفه جویی می کنی.

چون هم هزینه ش خیلی کمه

و هم تا چند روز نمی تونی غذا بخوری!

 

خلاصه اینکه اومدم خدافظی کنم. اگر از توابع خوردن اون پیتزا جون سالم به در بردم  چند روز دیگه میام. اگر هم نه که دیدار به قیامت!

یه چیزایی دیدم که می گم...

تپسی گرفته بودم. اونقدر هزینه رو کم زده بود که دلم بحال راننده ی جوان بیچاره سوخت. می خواستم خودم چیزی اضافه بدم متوجه شدم پول نقد همرام نیست. سرصحبت رو باهاش باز کردم. بیچاره انگار دنبال یک همصحبت می گشت. تا خود مقصد حرف زدیم و خندیدیم. 

مشکلات و سوالاتی داشت که جوابشو بهش دادم. اونقدر حال کرده بود که وقت رفتن احتمالا اگر ازش پول هم می خواستم بهم میداد!

یک وقتایی هست که یادت میاد بدون هیچ زحمت و هزینه ای چقدر می شه دیگران رو خوشحال کرد و از زندگی لذت برد.

یه چیزایی دیدم که می گم...

من شمالی ام، 

و به شمالی بودنم افتخار می کنم...

از روزی که میرزاکوچک خان جنگلی توی جنگلای سرسبز شمال بدون تکیه به هیچ کس به جز خدا، اسلحه دستش گرفت و غیرت ایرونی رو نشون داد،

برای همشهری های من جوک بی غیرتی ساختند تا انتقام گرفته باشند

من به شمالی بودنم افتخار می کنم

و به غیرت همشهریام می بالم

یه چیزایی دیدم که می گم...

تا حالا آقای دانشمند و فرهیخته ای رو دیدین که «بادی بیلدینگ» کار کنه؟!خانم اهل علم و فرهنگی رو که هفت قلم آرایش کنه چطور؟ دیدین؟! چرا اونایی که توانمندی فکری، روحی یا علمی برجسته ای دارند، کمتر دنبال این چیزا هستند؟ مثلا دقت کردین این خانم نابغه ریا یه چیزایی دیدم که می گم...ادامه مطلب

این روزا 

هر چی که جلوتر می ریم

با داغ شدن تنور انتخابات

هیچ جا دیگه از حرفا و دعواهای سیاسی در امان نیستی

خیابون، تاکسی ، خونه، مدرسه، دانشگاه

همه جا همین حرفاست

حتی وقتی میری دسشویی

کافیه همونجور که توی حس و حال خودت هستی ،

به نوشته های روی درب نگاه کنی تا اوج فعالیت سیاسی مردمان مملکتت رو در کوبیدن کاندیدای جناح رقیب مشاهده کنی!

یه چیزایی دیدم که می گم...

اینجا نوشته ها و دغدغه ها و غرغرهای خودم رو می نویسم. نظم و ترتیبی توی نوشته هام نیست. اگر نظر بذارید بهتره چون حس نمی کنم با دیوار دارم حرف می زنم! پروفایل فعاله یه چیزایی دیدم که می گم...

- تا حالا ندیدمش... ولی میتونم دوست داشتنشو با تمام وجود حس کنم...
عشق تنها چیزیه که نیاز به چشم بینا و نابینا نداره...

#زندگی دوگانه ورونیکا

 

یه چیزایی دیدم که می گم...

حالا که توی نت، به صورت مجازی با دیگران دوست هستیم، رفت و آمد می کنیم، پای درد دل هم می نشینیم، باهم دعوا می کنیم و ... در کنار این همه مراوده مجازی، کاش می شد یک قبرستان مجازی هم راه اندازی شود برای آدمهای مجازی که به هر دلیل ناپدید میشوند و وجود مجازیشان به ملکوت اعلی می پیوندد! بعضی از ما آنقدر ا یه چیزایی دیدم که می گم...ادامه مطلب